به نام بي نام او
به نام خدا
عدم شناخت، فهم و درک هدف و وسیله
همه ما در زندگی با این سؤال مهم رو بهرو هستیم که چه چیزی هدف و چه چیزی وسیله است؟
اهمیت این سؤال در این است که چون هر وسیلهای تاریخ انقضای مصرف دارد، اگر وسیلهای را به جای هدف در نظر بگیریم، پایههای زندگی خود را روی آب بنا کردهایم و هر لحظه ممکن است که این پایهها فرو بریزد.اگر پای صحبت سالمندان بنشینیم و از آنها سؤال کنیم که هدف از زندگی آنها چه بوده است و در زندگی چه هدفی را دنبال کردهاند، شاید پاسخ بسیاری از آنها این باشد که ما فرزندان خود را بزرگ کردیم، امکانات تحصیل برای آنها فراهم کردیم و آنها را سروسامان داده، به خانه بخت فرستادیم و... در حقیقت، هدف بسیاری از مردم تلاش برای فرزندانشان است.اگر همین سؤال را از اساتید دانشگاه بپرسیم، اکثر قریب به اتفاق آنها این پاسخ را خواهند داد که صدها فرد تحصیلکرده اعم از دکتر و مهندس و... را تحویل جامعه دادهاند و به دنیای علم خدمت کردهاند و...
در حقیقت، هدف عدهای از مردم، خدمات علمی است.
حال اگر از ما همین سؤال پرسیده شود، چه پاسخی خواهیم داشت؟
هر یک از علم، سلامتی، ثروت، قدرت، شهرت، دین، فرزند، همسر، آرامش، خوشبختی، خدمت به خلق، آزادی، عبد بودن، ازدواج و... را که در نظر بگیریم، وسیلهای در راه نیل به یک هدف است و آن هدف نمیتواند چیزی جز «کمال» باشد.
برای مثال از آموختن علم، هدف دیگری دنبال میشود و همین طور دین، وسیلهای برای هدایت است و خدمت به خلق، وسیلهای برای ارتقا. از این رو تنها یک هدف قابل قبول وجود دارد و جز آن، هر چه که هست وسیله است.همه وسیلهها برای این است که ما ارتقا یابیم و به سمت هدف کمال برویم.
منظور از کمال، کمال مطلق (خداوند) است و حرکت به سوی خدا با به خود آمدن تحقق مییابد. یکی از بزرگترین مشکلات بینشی که موجب بیماری میشود، عدم شناخت هدف و وسیله است. ما میتوانیم هدف یا وسیله را به عنوان ستون زندگی خود انتخاب کنیم.اگر ستون زندگی و تمام سرمایه گذاری عمر بر وسایلی از قبیل ثروت، قدرت، فرزند، همسر و... گذاشته شود، نتیجهای جز ضرر در پی ندارد. زیرا هر لحظه ممکن است این وسایل از دست برود.در واقع، وسایل ثبات ندارند.برای مثال، ممکن است فرزند ناخلف شود یا همسر زندگی مشترک را ترک کند و یا ثروت به باد رود و... حتی اگر بخواهیم ستون زندگی را بر علم پایه گذاریم، باید بدانیم این امکان هست که در سانحهای حافظه خود را از دست بدهیم و حتی اسم خود را فراموش کنیم و....
اما اگر هدف و پایه زندگی کمال باشد، از بین رفتنی نیست و هر آن چه در زندگی تغییر کند و وسایل باشند و یا نباشند، هدف (کمال) ثابت است؛ از این رو باید زندگی را بر پایهای ثابت بنا گذاریم نه پایهای متغیر.
انسان از فراز لذت میبرد؛ زیرا در فطرت خود میل به ارتقا و کمال جویی دارد.اغلب ما بدون این که به این حقیقت واقف باشیم، به صورتی ناخودآگاه از فراز لذت میبریم.انسان گاهی این فراز را در کوهنوردی، پرواز و حتی مال اندوزی، تسلط بر کار و... مییابد.اگر حرکت به سوی کمال را به حرکت به سوی قله کوهی تشبیه کنیم، بهتر میتوانیم برخی از قوانین این حرکت را شناسایی کنیم.
برای کوه نوردی یا فتح قله قوانینی وجود دارد از جمله این که یک کوهنورد حرفهای بر حسب توان مالی خود، بهترین وسایل را برای کوهنوردی فراهم میکند.برای او سبک بودن این وسایل و کارایی آنها مهم است و در این زمینه خساست ندارد.در حرکت به سوی کمال نیز لازم است از بهترین و ساده ترین امکانات استفاده کرد.گم شدن در الفاظ و اصطلاحات سنگین و پیچیده مناسب ارتقاء و کمال نیست.کوهنوردان غیر حرفهای دو دستهاند: یک گروه از آنها در حین کوهنوردی تنها به وسایلی که تهیه کردهاند و به مارک و زیبایی آنها و تیپ خود توجه دارند.آنها دامنه کوه را تا سطوحی طی میکنند ولی هرگز به قله توجه ندارند.
دسته دوم، وسایل سنگینی را به دوش میکشند.در دامنه کوه کسانی را میبینیم که برای مثال یک دستگاه ضبط صوت بزرگ را در حالی که آهنگی را با صدای بلند پخش میکند، به روی شانه خود گذاشتهاند؛ هندوانهای بزرگ زیر بغل دارند و یک منقل هم از پشت به خود آویزان کردهاند.شما با دیدن آنها فوراً حدس میزنید که به هیچ وجه قصد صعود و بالا رفتن از کوه را ندارند.آنها از اولین نقطهای که بتوان به دره سرازیر شد و خود را به لب رودخانه رساند، تغییر مسیر میدهند و به جای صعود به قله به دره سرازیر میشوند و منقل خود را برای درست کردن کباب آماده میکنند؛ هندوانه را داخل آب خنک رودخانه میگذارند و در حالی که صدای آهنگ ضبط صوت آنها آرامش کوهستان را به هم زده است، نگاهی به کوهنوردان بیچارهانداخته، در دل به آنها میخندند که این بینوایان میخواهند عرق ریزان خود را به نوک قله برسانند که چه بشود؟
بر خلاف گروه اول، با این که یک کوهنورد حرفهای بهترین کفش را تهیه کرده است، وقتی آن را پوشید، تنها قله را میبیند.استفاده از بهترین امکانات تا این جا اهمیت دارد که او آنها را انتخاب کند؛ ولی همین که حرکت کرد، دیگر اهمیتی ندارد که چه چیزی و با چه قیمتی پوشیده است و... او تنها قله را میبیند و چشم از آن بر نمیدارد.
در مسیر کمال نیز انسان میتواند بهترین امکانات زندگی را تهیه و از آن استفاده کند؛ ولی هر جا که هست، محور وجودی اش محور کمال باشد و بهترینهایی که دارد، برایش مهم نباشد. چشم انسان کمال جو به قله هدف است نه به وسایل مورد استفاده برای صعود به این قله.همچنین، همان طور که گفته شد، کوهنورد حرفهای بر خلاف گروه دوم کاراترین و سبک ترین وسایل را تهیه میکند.از این منظر در مسیر کمال تنها نَظَر مهم است و هیچ نیازی به تکنیکها و وسایل و اسباب آویختنی که فقط بار اضافه هستند و مسیر را طولانی میکنند، نیست.
کمال با آویزان کردن و یا حمل کردن وسیلهای حاصل نمیشود.عرفان تحولی درونی است که هیچ نمود عینی ندارد و در انتها به «نظر» میرسد.نکته دیگر این است که کوهنوردان حرفهای مسیر صعب العبور فتح قلههای بلند را به تنهایی طی نمیکنند و برای آنها این یک اصل مهم است که هرگز بدون همراه به کوه نروند.زیرا پیمودن چنین مسیری بدون وجود همراهان و همیاری آنان پر خطر است.به همین دلیل، حتی اگر کسی به تنهایی اقدام به کوهنوردی کند و به سلامت نیز بازگردد، مورد سرزنش کوهنوردان حرفهای واقع خواهد شد.در مسیر قله کمال نیز نباید به تنهایی به قله رفت؛ زیرا با وجود همراهان، امکان لغزش و سقوط کمتر بوده، در صورت خطا میتوان از یاری آنها مدد جست.همچنین، حتی اگر کسی که فقط به فکر صعود خود است، به کمال برسد، با این پرسش مواجه میشود که چرا فقط به فکر خود بوده، تنها آمده است؟
خواستن کمال فقط برای خود نشانهای بر خودخواهی بوده و ضدکمال است.این درست مانند وقتی است که کسی در یک آتش سوزی خود را از مهلکه نجات میدهد؛ اما با این که برای او مقدور است، به افراد دیگری که دچار این سانحه هستند، کمکی نمیکند.در عرفان، نجات جمعی است؛ نه فردی.
زیرا:
تا هست غم خـــودت نبخشایندت
تا با تو، تو هست هـــــیچ ننمایندت
تا از خود و هر دو کون فارغ نشوی
این در مزن ای خواجه که نگشایندت
رسیدن به مقام «محو» و «فنا» وقتی ارزش دارد که فرد از دل مردم و با معاشرت و همدلی با آنها به آن برسد.همچنین، همه کسانی که به «فناء فی الله» میرسند، در مرحله بعد به میان خلق باز میگردند تا خلق را به این مسیر دعوت کنند.می توان به این مرحله «فناء فی الخلق» گفت.
صلح با خدا و برقراری ارتباط با او آسان تر از صلح با خلق است.اما در حقیقت، فقط با صلح با خدا و بدون صلح با دیگران نمیتوان به کمال رسید.به همین دلیل، اگر کسی با خلق خدا به توافق و تفاهم رسید، در چارچوب کمال، هنری ارزشمند دارد که یکی از مهمترین اصول است.
انسانها را میتوان به پرندگانی تشبیه کرد که همه در یک تور بسته در حال پرواز هستند.بنابراین، هرچقدر اشتیاق به اوج گرفتن وجود داشته باشد، همواره سطح پرواز را پرندگانی تعیین میکنند که در پایین ترین سطح پرواز میکنند.پس برای صعود، باید همه با هم حرکت کنند.انسانها در زندگی خود، از هم مستقل نیستند و لازم است برای صعود در مسیر کمال یکدیگر را به همراهی بطلبند.یکی دیگر از مشخصات کوهنوردی این است که لازم میشود کوهنورد برای استراحت و تجدید قوا، در ایستگاههایی در مسیر قله توقف کند.ممکن است محل توقف از منظره زیبایی برخوردار باشد؛ در این صورت نباید آنقدر جذب این زیبایی شد، که از صعود به قله غفلت شود و هدف، تحت تاثیر زیبایی منظره پیش روی کوهنورد قرار بگیرد.بنابراین پس از لذت بردن از منظره طبیعت و بهرهمندی از زیباییهای آن لازم است تا کوهنورد ایستگاه را ترک کند و مجدداً به مسیر هدف اصلی بازگردد، در غیر این صورت جاذبههای حاشیهای میتوانند به کلی او را از هدف بازدارند. این نکته در پیمودن مسیر قله کمال نیز اهمیت دارد.از همین رو باید به این توصیه عرفانی توجه کرد که به هر چمن که رسیدی، گلی بچین و برو.شاید به نظر برسد که این گفته را افرادی خوشگذران نقل کرده باشند؛ ولی در هر صورت، این عبارت برای عارفان و سالکان راه کمال کاربرد بسیار مهمی دارد.خصوصیت دیگر کوهنوردی، یافتن بهترین مسیر برای صعود به قله است.برای این منظور، یا باید از بلد راه کمک گرفت و یا نقشهای دقیق در دست داشت تا بتوان به خوبی از گردنهها و راههای صعب العبور گذر کرد و بدون انحراف از مسیر، به سلامت به مقصد رسید.در مسیر قله کمال نیز خطر سقوط و انحراف وجود دارد.به همین دلیل، برای شناسایی راه از بیراهه، باید از اصول این راه خبر داشت و از وجود معلمان آگاه بهرهمند شد.در طول تاریخ، چه بسیار بودهاند کسانی که در مسیرشان، قصد قله داشتهاند؛ اما بی آن که بدانند، به خطا رفتهاند و خود را از کمال بی نصیب کردهاند! به این ترتیب، توجه به اصول کوهنوردی میتواند فتح قله کمال را به انسانی که اشتیاق رسیدن به این هدف را دارد، نوید دهد:
همان طورکه بیان شد، یکی از اشکالات بینشی این است که برخی، همه زندگی و انرژی ذهنی خود را صرف توجه به فرزند، همسر یا افراد دیگری میکنند و به این معنا، آنها را هدف زندگی خود قرار میدهند.در حالی که همه انسانها در مسیر قله کمال، همسفر و همراه به حساب آمده، تنها میتوانند ما را در راه پیمودن این قله یاری کنند.از سوی دیگر، جایگاه همسر، فرزند و... در همین چارچوب مورد بررسی قرار گرفته، مانعی برای طی طریق کمال به حساب نمیآیند.مهم این است که انسان به عشق و معرفتی دست یابد که در انتخاب هدف دچار خطا نشده، برای دنبال کردن آن بهانهای نداشته باشد. 1- در عرفان، خودخواهی و منیت کنار میرود. 2- در مسیر کمال، توجه به خلق، توجه به حق است. 3- همیشه برای کمال بیشتر، باید سطح کمال جامعه را افزایش داد. 1- حرکت جمعی 2- استفاده از وسایل سبک ولی با بالاترین کیفیت ممکن 3- عدم حمل وسایل غیر ضروری 4- عدم توقف دائم به دلیل جذابیت مناظر مسیر 5- شناسایی راه
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی، هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو، هـر دو جهان را چه کند
«مولانا»
افراد بسیار زیادی هستند که به دلیل این خطای بینشی که همراهان خود را به عنوان هدف زندگی قرار دادهاند و به علت اتفاقی که این عزیزان را از آنها گرفته است، دچار اختلال در مشاعر شده، یا به شکلهای مختلفی سلامتی خود را از دست دادهاند.
نکته نهایی این است که بالاخره کوهنورد از قله کوه به دامنه آن سرازیر میشود و باز میگردد.اگرچه در مسیر کمال بازگشت معنا ندارد، باید توجه کنیم، همان طور که او در هنگام بازگشت، ورزیده و آماده مقابله با هر سختی است، سالک مسیر کمال نیز هر چقدر بیشتر پیش رفته باشد، به انسانی پختهتر و با تجربهتر تبدیل میشود و راه مسالمت با دیگران را بهتر از هر کسی درک کرده، قدر گروه و جمع را بهتر میداند.کوهنوردی و پیمودن مسیر قلههای مرتفع، انسان را به شناخت قدر همراه و همسفر خود میرساند و به او میفهماند که وجود هر همراهی چقدر میتواند ارزشمند باشد.
که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
«مولانا»