به نام بي نام او
آشنايي با شعور كيهاني و مشاهده عملي نحوه كار اين هوشمندي و تحولات خارق العاده پيش آمده ناشي از اتصال و ارتباط با آن و انجام فعاليتهاي مثبت و انساني در اين رابطه، ما را هر روز بيشتر از پيش با اين پديده عجيب و شگفت انگيز الهي، آشنا ساخته و به درك وحدت حاكم بر جهان هستي، نزديكتر ساخته است. همان وحدتي كه همه اجزا ء جهان هستي را به يكديگر پيوند داده و نداي تن واحده بودن آن را، به گوش جانهاي بيدار و آگاه، در هر لحظه فرياد میزند:
اين همه عكس مي و نقش مخالف كه نمود يك فروغ رخ ساقي است، كه در جام افتاد
(حافظ)
پيامي كه ما به فراتر از مرزهاي تفكرات و انديشههاي انساني هدايت نموده و در بالاترين مرتبه فكري و بينشي قرار داده و به اين فراز و مرتبه از آگاهي رسانيده است كه نه تنها بني آدم اعضاي يك پيكرند بلكه:
جهان هستي همه، يك پيكر است كه در آفرينش، ز يك گوهر است
و با اين نگرش، ما وسعت ديد و انديشه خود را نه تنها از مرزهاي قومي، قبيلهاي، ملي (ناسيونال)، نژادي و حتي جهاني (اينترناسيونال) گسترش داده بلكه دامنه تفكرات، درك و بينش خود را معطوف به همه جهان هستي (اينتريونيورسال) نموده و اعتفاد داريم كه بدون درك جهان هستي و هوشمندي حاكم بر آن، انسان همواره در كثرت و سرگشتگي به سر برده و همه راههاي مقابل او، بسته خواهد بود.
اين درك عميق، به دنبال آشنايي عملي با شعور الهي يا همان هوشمندي حاكم بر جهان هستي، پيش آمده است و اين هوشمندي و شعور (وسيله)، ما را به وحدت جهان هستي (هدف) و از طريق وحدت راه (مسير) هدايت نموده است. شرط اساسي رسيدن به وحدت ايجاب میكند كه همه عوامل در برگيرنده و تعريف كننده آن، خود نيز در وحدت باشند و از اينجا میتوان پي برد كه نمیشود در كثرت راه بود و به وحدت رسيد. يعني فرد نمیتواند با در هم آميختن چندين راه مختلف به وحدت برسد. زيرا ممكن است راههاي انتخاب شده از نظر چهار چوبهاي اجرايي و تجزيه و تحليلهاي لازمه، با يكديگر در تضاد باشند وليكن همگي آنها، هدف مشتركي را دنبال كنند.
هر چند كه راههاي رسيدن به اين وحدت، متعدد است و به تعداد نفوس انسانها میتواند راههاي مختلف وجود داشته باشد وليكن هر راه به تنهايي، بايستي در وحدت كامل باشد. راه در كثرت خود كثرت آفريده و به دنبال آن اغتشاش و سرگرداني بوجود میآورد. مثلا براي منظوري خاص ممكن است در مكتبهايي از ذكر و مانترا استفاده شود در حالي كه براي همان منظور در مكتب ديگري (مكتب وحدت كيهاني) نه تنها ذكر و مانترا مورد استفاده قرار نگيرد، بلكه در صورت استفاده در اتصال به شبكه شعور كيهاني، ايجاد اختلال نيز بنمايد و همچنين مثلا در مكتبهايي، رياضت و سختي دادن به جسم، گوشهگيري و تارك دنيا شدن، مورد استفاده قرار بگيرد در حالي كه در مكتب ديگري اين كار خطايي بزرگ محسوب شود كه البته در مكتب ما نيز چنين میباشد.
وحدت كيهاني، همان وحدت الهي است و روزي كه انسان به درك اين وحدت نائل شود و خود را با عالم هستي در يكتايي و همسويي ببيند، به مرز خدايي شدن و خدايي ديدن رسيده است زماني كه هر كجا روي نمايد فروغ رخ او را دريابد و به جز او را نبيند "رسد آدمي به جايي، كه بجز خدا نبيند" و در آنصورت به معناي: "قبلهام يك گل سرخ، جانمازم چشمه، مهرم نور،..." رسيده و چيزي جز تجلي الهي را در پيش رو نخواهيم ديد، و همچنين به عينيت "اينما تولوا فثم وجه الله" پي برده و به دنبال آن، ...
كعبهام بر لب آب، كعبه ام زير اقاقيهاست. كعبهام مثل نسيم میرود باغ به باغ، میرود شهر به شهر. حجرالاسود من، روشني باغچه است. (سهراب سپهري)
و در آن زمان متوجه خواهيم شد كه به هر سو نظاره كنيم، تجلي او را ديده و با ديدن تجليات او در واقع از ديدن اثر، پي به وجود صاحب اثر بردهايم.
روشن بنگر كه آفتاب است آن نور كه خوانيش به مهتاب
(شاه نعمت الله ولی)
و از نظاره مهتاب، در حقيقت پي به وجود آفتاب بردهايم. آفتابي كه از خورشيد است، همان خورشيدي كه نمیتوانيم به طور مستقيم، لحظهاي به آن نگاه كنيم و چشمان ما ياراي تحمل نور آن را ندارد.
در خاتمه ضمن دعوت به رعايت اصل وحدت راه، مبني بر خودداري از تلقين و تركيب راهها و شيوههاي مختلف و همزمان يكديگر، و با در نظر گرفتن و مطالعه و بررسي نكات متضاد آنها، از سرگشتگي خود و ديگران جلوگيري نموده و در نتيجه از بههمريختگيهاي بعدي نيز كه به كرات مشاهده گرديده است، جلوگيري شود و فراموش نكنيم كه هدف نهايي، رسيدن به وحدت كيهاني، از طريق آشنايي عملي با "شعور الهي" میباشد و تمام فعاليتهاي افراد میبايستي با در نظر گرفتن اين هدف صورت بگيرد و در غير اين صورت، اين فعاليتهاي فاقد ارزشهاي لازم معنوي و عرفاني بوده و صرفاً در جهت رشد منيت، معركهگيري و خودنمايي تلقي خواهد گرديد.
با اميد به درك وحدت جهان هستي