به نام بي نام او
به نام خدا
استاد محمدعلی طاهری
همفازی با زمان
یکی از دلایل بیماری انسان عدم هم فازی او با زمان است. همان طور که بررسی خواهد شد، این اشکال انسان را در وضعیت حرص خوردن، خود خوری و عصبی بودن قرار می دهد که در نهایت منجر به بیماری های جسمی، روانی و ذهنی شده، او را درگیر مشکلات بسیاری می کند.
يكي از نتايج حركت در مسير عرفان، هماهنگي و همفازي با زمان است. البته همراه با اين تحول تعاليبخش، فرد، نسبت به اهميت و لزوم آن نیز آگاه ميشود. بهطور معمول، انسان نسبت به زمان، در موضع دیکتاتوری و زورگویی قرار دارد و مایل است که زمان طبق میل و سلیقه ی او سپری شود؛ اما زمان به عنوان یکی از اجزای هوشمند جهان هستی مادی، در مقابل خواست زورگویانه او واکنش منفی نشان میدهد. یعنی وقتی كسي تمایل دارد كه زمان دیر بگذرد، در نظر او به سرعت سپری مي شود و هنگامی که می خواهد زود طي شود، چنان كند ميشود که براي او متوقف بهنظر ميرسد و يا به سختی میگذرد.
براي مثال، يك زندانی در زندان، مایل است که زمان حبس زودتر سپری شود؛ اما بهعكس و بر خلاف خواسته او، هر چقدر این میل شدیدتر است، احساسي كه زندانی از گذر زمان دارد، احساس كندتر بودن گذشت آن است. حتي ممكن است برای او طی شدن یک روز مانند طی شدن یک هفته از نظر فردی باشد که بیرون از زندان زندگی میکند؛ گویی که برای او، زمان قصد گذر ندارد. در حالی که بهطور همزمان، کسانی خارج از این زندان هستند كه تمايل دارند زمان دیرتر و آهسته بگذرد تا بهتر بتوانند به کارهای خود رسيدگي كنند؛ اما براي آنها زمان به سرعت ميگذرد؛ بهطوري كه احساس ميكنند هنوز صبح نشده، ظهر فرا ميرسد و هنوز چشم بر هم نزده، شب از راه رسیده، روزهاي بعد هم به همین منوال سپري ميشود.
این در حالی است که ثانیه شمار ساعت، در همهجا و برای همه افراد به طور ثابتی حرکت می کند و كميت زمان براي همه يكسان است؛ اما چه کسانی که میخواهند زمان زود بگذرد و چه آنها که میخواهند دیر سپری شود، در حال رنج بردن از نحوه گذر آن بوده، در حال شکنجه شدن هستند. اين رنج، ناشي از تحمیل نظر شخصی به زمان است؛ زيرا بر اساس قانونی معین، در اثر ميل دروني به تند يا كند شدن زمان، احساس سپري شدن آن، بر خلاف انتظار ميشود.
کمیت زمان، همواره ثابت است؛ اما احساس افراد نسبت به آن (بسته به شرایط) متغیر بوده، موجب می شود که کیفیت زمان را متغیر یافته، به دلیل قانونمندی تغییرات آن نسبت به شرایط، آن را هوشمند نیز بدانیم. بنابراین، به نظر می رسد که زمان در مقابل انسان رفتاری هوشمندانه دارد و چنان چه نسبت به زمان با دیکتاتوری رفتارکنیم، با مشکل رو به رو خواهیم شد. همه این را به خوبی تجربه کرده اند که وقتی می خواهیم زمان زودتر بگذرد، احساس می کنیم که برعکس عمل کرده و دیرتر سپری می شود و اگر بخواهیم که زمان دیرتر بگذرد، احساس می کنیم که خیلی سریع تر می گذرد. یعنی در واقع، احساس انسان نسبت به زمان متغیر است.
در دیدگاه عرفاني، صلح با همهی عوامل هستی، از جمله زمان، در سر لوحه همه امور قرار دارد. چارچوب عرفان، لزوم همفازي با زمان را نشان داده، نحوه حصول آن را نیز عرضه ميكند. در این حالت، فرد با زمان همراه و هماهنگ بوده، بدون اينكه بخواهد زمان زود بگذرد و يا دير سپری شود، مطیع و تسلیم آن خواهد بود. نكته مهم اين است كه تنها در این صورت ميتوان از برکت زمان برخوردار شد. بنابراین، می توان گفت، یکی از معانی صبر، همراه شدن با زمان است و در نتیجه صابر را می توان به کسی اطلاق کرد که نسبت به زمان دیکتاتور و زورگو نبوده، با آن هماهنگ و همراه است.
علاوه بر اين، یکی از موانع برقراری ارتباط جزء و کل و دريافت آگاهي (الهام)، عدم هم فازی با زمان است. آگاهی و الهام متعلق به کسی است که با زمان در صلح باشد. به فراخور اشتیاقي که براي دريافت آگاهي وجود دارد، پاسخ (آگاهي) ارسال ميشود، اما اين آگاهي همچون بستهي پستي سفارشی است كه در صورت حضور صاحبخانه به او تحويل داده ميشود و فقط در صورتي در اختيار آن فرد قرار ميگيرد که در زمان حال قرار داشته باشد. در غیر این صورت، او غایب محسوب شده، دريافت پيام جاري شده را از دست ميدهد. در حقيقت، وقتي كه فردی میخواهد زمان زود بگذرد، جلوتر از زمان حرکت میکند و وقتی که می خواهد زمان را از حركت باز بدارد، عقبتر از آن قرار دارد. در هر دو حالت، الهام و اشراقی برای او رخ نخواهد داد و او از دریافت روزی آسمانی محروم خواهد شد.
بنابراین، عرفان با ايجاد هماهنگي و همسويي با زمان، بهرهمندي عرفاني را افزايش ميدهد. يعني، «همفازي با زمان» که دريافت الهامات و همچنين تحولات كيفي وجود انسان (كه در ارتباط جزء و كل بهدست ميآيد) وابسته به آن است، در حركت عرفاني، بهعنوان تحولي زيربنايي حاصل ميشود.
به بیان دیگر، هم فازی با زمان، یکی دیگر از اضافه کاری های مسیر کمال است که انسان در جهت تعالی، ضمن پی بردن و کشف چگونگی آن، در جهت رسیدن به این هم فازی و هماهنگی، حرکت های لازم را دنبال خواهد کرد.
همان طور که در بحث مسیر و مقصد بررسی شد، عموم افراد در زندگی خود خواهان طی مسیر (که مستلزم صرف زمان است) نیستند و تمایل دارند با حذف زمان به مقاصد خود برسند. از اینرو انسان قاتل «زمان» بوده، یکی از اجزایی که علیه او شهادت خواهد داد، «زمان» است.
به عبارت دیگر، انسان در بسیاری از مواقع موافق گذر «زمان» نیست و به رسیدن به مقصد می اندیشد و در این میان، زمان مورد بی توجهی قرار می گیرد و به طور قانونمند، هوشمندانه در مقابل انسان قد علم کرده، او را به ناکامی می رساند. زیرا نمی تواند از مدت زندگی خود بهره وری لازم داشته باشد و در برابر حرکت «الیه راجعون» مقاومتی نشان می دهد که ظلم به خویش است؛ زیرا زمان نسبت به این مقاومت عکس العمل نشان داده، در عمل، فرصت بهره مندی او را محدود می کند.
« و العَصر، إنَّ الإِنسانَ لَفي خُسر» (العصر آیه ی 2)- به زمان قسم همانا انسان زیان کار است.
یکی از واکنش های زمان، عکس العمل در مقابل هیجانات و التهاب های درونی انسان است. به نظر می رسد با بروز هیجانات کاذب، احساس گذر زمان نیز برای انسان سریع تر می شود. به عبارتی، با افزایش میزان هیجانات کاذب و تنشهای ناشی از پیشرفت تکنولوژی و ترویج زندگی ماشینی، با احساس زودگذری زمان مواجه هستیم.
برای مثال، پنجاه سال پیش حس زمان برای انسان بیشتر بوده است. یعنی زمان یک شبانه روز طولانی تر از امروز احساس می شده است و بدیهی است که پنجاه سال دیگر نیز گذر زمان بسیار سریع تر از امروز احساس خواهد شد.
همچنین حس زمان در شهر کوتاه تر از روستا است. علت این پدیده نیز آن است که در شهر هیجان و عجله بیشتر بوده، برای شهرنشینان زمان بسیار سریع تر از اهالی ساکن یک روستا حس می شود. عجله و شتاب در شهر به طور غیر مستقیم تمایل به شپری نشدن زمان است و مردم با عجله خود نشان می دهند که می خواهند زمان بیشتری در اختیار داشته باشند. این نوعی دیکتاتوری نسبت به زمان است و زمان با این خواسته مقابله می کند. اما در روستا که کسی در حال شتاب نیست، دیکتاتوری نسبت به زمان نیز به نسبت ساکنین شهر نخواهد بود. از طرف دیگر اهالی روستا کمتر به فکر این هستند که زمان زودتر بگذرد. در نتیجه، به طور کلی احساس زمان برای آنان طولانی تر خواهد شد.